دو تایی

قراره دو تایی بیشتر حرف دلمون رو بزنیم

دو تایی

قراره دو تایی بیشتر حرف دلمون رو بزنیم

سلام بر چشم و دل همه دوستانی که میان و قدم میذارن و نظر میذارن و وقت میذارن و لطف میذارن و فحش میذارن!
کلا چاکراتیم دربست!
قراره من و او با هم مطلب بذاریم!
امیدوارم جزو کسانی نباشید که فقط یک بار به ما سر می زنند!

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان

خاطرات راهیان نور

جمعه, ۲۲ آگوست ۲۰۱۴، ۱۰:۰۳ ق.ظ

می دانستیم شهدا مارا دعوت کرده بودند.شب قبل از نطنز حرکت کرده بودیم توی اتوبوس بچه ها دعای توسل خواندند و از شهدا یاد کردند.یکی از همراهان خاطراتی از شهدا را خواند.چه جوانهایی داشت کشور ما.نماز صبح را بین راه خواندیم.صبح زود رسیدیم به منطقه.

از اتوبوس که پیاده شدیم سفره هفت سینی را که به یاد شهدا پهن کرده بودند تماشا کردیم و کنارش عکس گرفتیم.سپس رفتیم صبحانه خوردیم و بعد برای بازدید وارد سایت شدیم.

عکس شهدا را روی دیوار زده بود.راوی که یک دکتر و از همرزمان شهدا بود، برایمان از آن روزها حرف زد.از روزهایی گفت که با چه سختی و مشقتی کار می کردند.از دیدن آنجا و شنیدن حرف راوی احساس غرور کردم.ما در جایی بودیم که سال های نه چندان دور جوان هایی به سن و سال ما برای کشورشان افتخار آفریده بودند.راوی از مقاومت و تلاش بچه ها مخصوصا شهدا گفت.وقتی خبری از آن روزها را میخواند همه گریه می کردند.

او میخواند "غنی سازی 20 درصدی در سایت های نطنز و فردو تعلیق و فرآیند اکسید کردن و رقیق سازی ذخیره 169 کیلوگرمی اورانیوم 20 درصد آغاز شد."

بعدازظهر فردو را به سوی اراک ترک کردیم.(جمعه 1414/1/3)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴/۰۸/۲۲
من و او

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی